جوانمرد

دریای جوانمرد بی نهنگ است

جوانمرد گفت: خدایا! راههای تو بسیار است، اما از هر راهی که می روم شلوغ است و پرهیاهو. من راهی خلوت میخواهم، راهی که هیچ کس در آن نباشد. راهی که فقط تو باشی و فقط من. 

خدا گفت: دو راه است که به ندرت کسی از آن می گذرد، یکی راه اندوه و دیگری راه شادی. 

اندوهی تلخ و اندوهی سخت و اندوهی سنگین و یا شادی شیرین و شادی سخت و شادی سنگین. 

کمتر کسی است که تلخی محض و شیرینی ناب را تاب بیاورد. 

زیرا که هر دو سختند و هر دو سنگین. تو کدام را می پسندی؟ 

جوانمرد گفت: من تلخی اندوه را می خواهم.  

خدا قطره ای اندوه به او داد و این گام نخستین راه  شد. 

جوانمرد گفت: باز هم. 

و باز قطره ای  و باز قطره ای و باز ….

و نوشید و نوشید و نوشید. آن سان که دریا شد، دریای اندوه. 

خدا گفت: دریای اندوه شدی ای جوانمرد، اما این دریا مهیب است. ماهیان خرد را توان آن نیست که در آن شنا کنند. نهنگی باید تا در دریای تو غوطه بخورد. 

هزار سال گذشته است اما دریای اندوه جوانمرد همچنان بی نهنگ است. 

آراسپ کاظمیان

میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست - تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز (حافظ)
همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا