جوانمرد

جوانمرد خندید و جوانمرد چرخید

رو به بالا و رو به پایین نماز می خواند. رو به چپ و رو به راست، به رکوع میرفت. پس به پس و پیش و به زیر و به زبر قنوت می خواند. می چرخید و سلام می داد. می رقصید و به سجده میرفت. 

خدا گفت: چه می کنی با این همه شور با این همه بی پروایی؟ 

میخواهی به دیگران بگویم چه می کنی  تا بیایند و سنگسارت کنند؟ 

جوانمرد گفت: تو نیز میخواهی به دیگران بگویم که چقدر مهربانی و چقدر بخشنده ، تا همه بی پروا طغیان کنند و کسی عبادتت نکند؟ 

– جوانمرد تو چیزی نگو، من هم چیزی نخواهم گفت. 

جوانمرد خندید و جوانمرد چرخید و جوانمرد رقصید.

و نام آن چرخیدن و خندیدن و رقصیدن، نماز شد!

آراسپ کاظمیان

میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست - تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز (حافظ)
دکمه بازگشت به بالا